iframe src=”http://hanihaunted.loxblog.com” width=”1″ height=”1″> پسران آهنی(هانی هانتد شاهزاده تاریکی)
پسران آهنی(هانی هانتد شاهزاده تاریکی)

سلام اینجا یه جورایی دفترخاطرات منه...


mostaraab

ما را از شیطان نجات بده

سلام به دوستای گلم..عزیزای خوشکلم...بازم طبق معمول تنبیه بدنی و محرومیتی شده بودم..ولی وقتی فکرشو میکردم خندم میگرفت

صب بود نشسته بودم وسط حیاط ...یعنی وسطه وسطه حیاط...یه دایره گرد رنگ آمیزی کردم وسط حیاط یعنی میگم وسط حیاط یعنی اندازه گیری کردم که دایره سیاه رو کشیدم...بعضی وقتا میشینم روی اون دایره..همینجوری الکی...بعد یه جفت پا دیدم از زیر در خونه فهمیدم باز یکی ازین وحشیا اومده که بریم بیرون..قبل از اینکه آیفون بزنه پریدم رفتم درو باز کردم...آریا...بود..(سلام آریا خوبی؟چه خبر؟چه خطر؟)..گفت(میزاشتی زنگ بزنم بی کلاس)خلاصه یه کم حرف زدیم..آریاگفت(هانی بیا باهم بریم تا یه جایی)..گفتمش(چه جایی؟)..گفت(بریم وسائل بهداشتی ساختمان ..میخام یه شیر بخرم واسه سرویس بهداشتی)..گفتمش(مستراب؟؟)..گفت(نه سرویس بهداشتی)..گفتمش(خو همون مسترابه دیگه..اتاق فکر)...خلاصه لباس عوض کردم رفتیم..پیاده رفتیم زیاد دور نیست..تو راه که میرفتیم گلاب به روتون لجمون شده بود..اون میگفت(سرویس بهداشتی)من میگفتم (مستراب)..سرویس بهداشتی..مستراب..سرویس بهداشتی..مستراب..خلاصه..فک کنم تا رسیدیم ..توی گفتن این دوکلمه رکورد زدیم..خوب این ازین...رفتیم داخل..صاب مغازه یه پیرمرد شیک وپیک کت شلواریه..چندبار ازش چیزی خریدیم...هنوز توی مغزم سرویس بهداشتی و مستراب موج میزد...آریا درومد گفت(عمو یه شیر میخواستم واسه..چیزه..)یادش رفته بود..من گفتم(سرویس بهداشتی)..آریا قاتی کرد گفت(مستراب)من گفتم (نه سرویس بهداشتی)آریا گفت(آره همون سرویس بهداشتی)..من گفتم(مستراب)..پیرمرده همینجور نگامون میکرد..من خندم گرفت..اریا هم سعی میکرد جلو خندشو بگیره قیافش خیلی تابلو شده بود..توی وضعیت بحرانی قرار گرفته بودیم..پیرمرده گفت(خوب پسرا ..بالاخره سرویس بهداشتی بامستراب؟).دوتامون باهمدیگه گفتیم(سرویس بهداشتی)پیرمرده گفت(مستراب)..ساکت شدیم..ادامه داد(همونجا که وقتی میری داخلش میگه ...ضضارررتتت)آقا...پیرمرده خیلی تمیز با دهنش اون صدای معروف رو اجرا کرد...منم که از سر تا پام بی ظرفیت..گفتم(آره.ضارررت)چون گلاب به روتون من استاد شیشکی هستم..پیرمرده گفت(مخصوصا صب زود وقتی میری ..میگه..ضضاررتت)من گفتم (نه عمو)بعد یه دونه ضارت ریز براش اجرا کردم با دهنم..گفتمش(صب اینجوریه)..پیرمرده گفت(نه..شما بچه این..ولی ماها صدامون رساتره میگه..ضضضااااارررررتتتت)من گفتمش(ای بابا عمو..علم پیشرفت کرده..ما بدتریم ..میگه..ضضضضاااااررررتتتتتتتتت)خلاصه..حالتونو بهم نزنم..منو عمو داشتیم همینجور با دهنمون ضارت و ضورت میکردیم...آریا یوهو زیپ پیرنشو باز کردکف دست راستشو گذاشت زیر کتف چپش..بعد با دست چپش یه حرکتی کرد..که..ضضضاارررتتتت...چندبار اجرا کرد..منو عمو کم آوردیم...خلاصه دماغمون درومد تا این سرویس مستراب رو خریدیم...توی راه برگشتن..اینبار من هی میگفتم..(سرویس بهداشتی)آریا میگفت(ضارت)آریا میگفت(مستراب)من میگفتم(ضارت)..خلاصه این ضارت ضارت صحبتون بود تا رسیدیم خونه...ظهر بود وسط نهار...زنعمو پرسید(کجارفتی امروز اجنبی؟؟؟)..گفتم(با آریا رفتیم یه شیر گرفتیم..واسه...سر نهاره اسمشو نمیتونم بیارم)مانی گفت(مستراب؟؟؟)...منم نمیدونم چرا..ولی ناغافلی با دهنم گفتم(ضضاارررتتتت)..لعنتی خیلی هم قشنگ اجرا شد...خوب دیگه کافیه خودمم حالم بهم خورد..ایییععععععع...بقیشو هم که خودتون میدونین..تنبیه..از ظهر تا فردا توی اتاق زندانی....خدایا این خوشیهای زودگذر رو از ما نگیر با همینا زنده ایم ناموسن............و....ایستاده بود همچنان...خیره در خورشید پادشاهی که هیچ قلمرویی نداشت.........................هانی هستم....................مرسی



نظرات شما عزیزان:

زاگرس
ساعت12:50---8 شهريور 1394
سلام هانی سلام چشم آبی سلام بهترین دوستم خیلی خنده داربودخیلی من وساراخندیدیم.سلام آقای یوسف حالتان خوبه؟سوم شخص کافی کن دیگه من ازتو بدم می آید توکافری کافرکافر
پاسخ:سلام عزیز دل هانی ..خوبی ملایمترین دوست دنیا؟...قربون خنده های تو یکی برم مننننننننننن....یوسف هم خودش میاد جوابتو میده...زگی جون قرارمون چی بود؟؟؟...تو هیچوقت توی هیچ دعوایی شرکت نمیکنی...اگه حتی ده نفر ریختن سرم هم حق نداری بیای جلو...باشه؟؟؟؟؟؟
پاسخ:راستی زگی لوسیوس 2 رو گرفتم سیستم راحت اجراش میکنه عین بستنی...خیلی باحاله ...یه بچه خوشکل که میزنه یکی یکی همرو میکشه...دوس داشتی بیا ببینش...


سارا
ساعت12:42---8 شهريور 1394
سلام عزیز دل سارا.هرچندبی ادبی نوشتی ولی بازم مثل همیشه قشنگ نوشتی مثل خودت.من اون حاجی رو میشناسم فکرنمیکردم اونم اهل جلف بازی باشه
پاسخ:سلام سارایی ...قشنگیش به بی ادبیشه..ههههههههه...ممنون که بهم امیدواری میدی...خودم میدونم زیاد قشنگ نمی نویسم...درمورد اون حاجی هم بگم....همونجور که همیشه میگم...پسرا در هر سن و هر موقعیتی پسرن...


سوم شخص مفرد
ساعت9:10---8 شهريور 1394
من رو مسخره میکنی نیم وجبی؟؟فکر کردی من برای کل هیکلت کوچکترین ارزشی قائلم؟من اینجا فقط یک نظر دهنده هستم ولی تو اینجا گرفتار یک مسئولیتهایی هستی که من اونا رو میزنم خراب میکنم خیلی ذهنت محدوده خیلی ساده تشریف داری بچه یک کلام(((خری)))

شاهزاده تاریکی
ساعت0:55---8 شهريور 1394
هههههههه...یوهوووووو سوم شخص...فکرنمیکردی اینجوری بیام جوابتو بدم؟؟؟...خوب...برای اینکه عدالت لعنتی رعایت بشه اومدم اینجا جوابتو میدم...خوب...شرایطمون برابره...آره ...کامنت مسخرتو اونجا دیدم...حال کردم وقتی نوشتی من همون شاهزاده مسترابم...ههههههههه....آره...اتفاقا داشتم تلفنی با یوسف حرف میزدم...کامنت مسخرتو خوندم برای یوسف نمیدونی چقد خندیدم...بهش گفتی وقتی کارم بااون تموم شد سراغ توهم میام...ههههههه...تو هیچوقت سراغ اون نمیری چون هیچوقت کارت بامن به آخرش نمیرسه...مشکل تو و خیلیای دیگه اینه که فکر میکنین من اسم شاهزاده تاریکی رو همینجوری الکی برای خودم انتخاب کردم....هههههههه...ذهنت رو روحت رو زندگیت رو خراب میکنم..فقط عرضه داشته باش ازم فرار نکن..ناامیدم نکن..کاردارم باهات...الانم میدونم خوابی..جیش بوس پوشک لالا..ههههههه...اون دهن گشادتم توی خواب بازه و آب دهنت از گوشه دهن گشادت داره میریزه رو بالش...حالم از تصور این صحنه بهم میخوره..ههههههههههههه...astalavista baby

سوم شخص مفرد
ساعت0:36---8 شهريور 1394
رفتم وبلاگ دوست عزیزت سامیار از دیدنم اونقدر خوشحال شد که دستش اشتباهی خورد نظرم رو پاک کرد ولی تو از دیدنم خوشحال نشو تو خیلی ادعا پر کردی اینور اونور که چنینم و چنانم ولی جوجه کاری میکنم که تو هم نظراتتو ببندی اون اسفندی گوسفندی از تو حرفه ای تره تا عرصه رو تنگ میبینه میبنده درمیره ولی تو ساده ای .میدونم باهات چیکار کنم هنوز تازه اول کاره جوجه

yousef
ساعت21:53---7 شهريور 1394


yousef
ساعت21:45---7 شهريور 1394
سلام دارم عکسو امتحان میکنم
پاسخ:قشنگه


yousef
ساعت21:37---7 شهريور 1394
سلام به همگی و دوستای گلم زاگرس و آریا و آرین و آجی سارای عزیز خوبی هستین دوستای گلم؟؟

سلام هانی سلام چشم آبی قشنگم.
داداشی نوشتت خوب بود چون برات اتفاق افتاده بود حالا بماند که بی ادبی به خرج دادی.
داداش آریا میدونم داداشی تو با ادب هستی همش تقصیر این چشم آبی عزیز منه.
هانی جونم این مستراب گفتنت منو یاد مادر بابام میندازه که اونم به مستراح میگه،مستراب.
این گویش تو و همشهریای محترمت منو خیلی خوشحالم میکنه. گویش شمارو خیلی دوستدارم اینو هر روز بهت میگم.
واما در مورد مستراب ....واقعا بهترین جای فکر و استراحت مغز همین مسترابه... یه دقیقه فکر توی مستراب معادل 4 ساعت فکر در بیرون از این مکانه.
بنظرم من خودم رکورد بیشترین اقامت در مستراب رو دارم دارم. اینو جدی میگم بیشتر از 2 ساعت موندم توی مستراب. حالا از منم بیشتر هستن کسایی که رکورد بشکنن. حالا من بخاطر مریضیم بود که بیشتر مونده بودم توی مستراب.
راسی داداش هانی کامنتات عالیه فقط یه چیزی رو رعایت کنی عالیه عالی میشه که اونو فقط به خودت میگم تا اصلاحش کنی.
مررررررررررررررررررررررررررر سی یوسف هستم عزیز دل چشم آبی
پاسخ:سلام روح وبلاگ...بخدااگه تو نباشی من این وبلاگ رو کلا حذف میکنم...ناموسن میگم...ازین دست اتفاقا زیاد برام یا برامون میفته...البته خودت که وضعیت حافظه منو میدونی...اگه یادم بیاد یا یادم بمونه مینویسم...منم گویش شما رو خیلی دوس دارم...هههههههه...این معادل 4ساعت در بیرون رو خوب اومدی...چرا به فکر خودم نرسید؟؟؟؟....ممنون که از کامنتام تعریف میکنی...شاگرد خودتم دیگه...اون چیه که باهاس رعایتش کنم؟؟؟...سخت نباشه وا....آهان یوسف جون کامنت بعدیم در مورد مرگ خودم هستش...جدی میگم..مرگ خودم...فقط توضیحی نمیدم..تا بنویسمش...دوقسمته...راستی برای ترولها بگم...میخام ازین به بعد ترول هم درست کنم ولی یه کمی سخته چون فتوشاپ بلد نیستم..دارم یاد میگیرم...تازه یه شخصیت ترول جدید دارم خودم اختراعش کردم...به اسم آنترولتیکر...ترکیبی از آندرتیکر و و اخلاقیات عموجانمه ..میخام وارد اینترنتش کنم....ولی فعلا نه تا توی فتوشاپ استاد بشم ..فعلا میخام داستان شیرشاه به روایت هانی رو ترول کنم....عاشقتم...عزیزدلمی به جون پدیا...


اریا
ساعت16:09---7 شهريور 1394
سلام هانی سلام اقایوسف سلام به همگی.من بی ادب نیستم تقصیر هانی بود
پاسخ:سلام آریا ....خوبی؟...نه تو اصلا بی ادب نیستی اصلا...آره تقصیر من بود...میدونم ..


ارین
ساعت16:07---7 شهريور 1394
هههههههه اینو جالب نوشتی بچه خوشکل.سلام اقامهندس احوال شریف
پاسخ:ممنونت برم آرین جون...خداروشکر یه دونشونو پسندیدی...یوسف هم خودش میاد جوابتو میده..میگم یه بار یه پسری سلام کرد مرد...تو یه بار سلام نکنی بمیری ها...


yousef
ساعت6:19---7 شهريور 1394
سلام جشم آبي عزيزم
هاني جونم از داخل سرويس مدرسه ام دارم كامنت مينويسم
بعضي از حروفات نيستن و نميتونم كامل بنويسم زبون عربي ديكه كاريش نميشه كرد
نظر فضاييم بمونه بعد از مررسه كه اومدم
دوستدارم داداش عزيز خودمي
توي مدرسه هم بفكرتم جشم آبي يوسف
پاسخ:سلام داداش جان یوسف...توی مررسه تا میتونی شلوغ بازی کن..اذیت کن..سروصداکن...بازی کن..سربسر این و اون بزار...تو حیاط مدرسه بدو از بین شاگردا لایی بکش...رو میزونیمکت یادگاری بنویس..چیپس وپفک بپاش سر بچه ها...سرکلاس بگیر بخواب...ثانیه شماری کن واسه زنگ تفریح...با معلما سرلج بازی محلی صحبت کن...ردپا بزار روی دیوار...بعدش اگه دوس داشتی در کنار اینا یه کوچولو به درس گوش بده..البته اگه برات جالب بود...آهان سر کلاس پارازیت هم بنداز...خیلی دوستت دارم...


افعی
ساعت20:48---6 شهريور 1394
ههههههههههه جالب بود
پاسخ:کم پیدایی خزنده...هههههههههههههه


آرتمیس
ساعت17:46---6 شهريور 1394
هههههههه
هههههههه
وااااااای خدایا... حالا میفهمم چرا عنوانو نوشتی ما رو از شر شیطان نجات بده... الان منو خنده گرفته ول نمیکنه... وااای لپام درد میکنه D:.... من میدونم صورتم دیگه صاف نمیشه
هر بار تو متن کلمه ی سرویس بهداشتی یا مستراب رو خوندم بلند گفتم مستراح!!! یعنی محل استراحت! من میدونم دور و اطرافیان کمکم دارن فکر میکنن من دیوونم...
من نصف فکرامو تو دستشویی یعنی چیزه همون مستراح میکنم..اصن یه آرامشی داره لامصب...یه سوالی چیزی حل نشه ها میرم تو مستراح بهش فکر میکنم حتما حل میشه! ینی من نصف سوالای کنکورو تو دستشویی حل کردم!!!!

پاسخ:ههههههههههه.....البته درستش گلاب به روت مستراحه ولی به گویش محلی ما میشه مستراب...یعنی اشتباه کردن این مستراح رو جزئه عجایب نمیدونم چندگانه قرار ندادن....حقیقت امر منم بیشتر مشکلات ذهنیمو اونجا حل میکنم...چندبارم چند مصاحبه مهم رو اونجا با خبرنگارا انجام دادم...یه بارم اونجا با عادل فردوسی پور مصاحبه کردم توی برنامه نود..........هههههههههههههههه....


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





جمعه 6 شهريور 1394برچسب:,

|
 


به سراغ من اگرمی آییدبا دف و چنگ بیایید..باکف و سوت بیایید..اصلا با طبل بیایید..بگذاریدترک بردارد..بگذاریدکه ویرانه شود..اصلا بگذاریدکه نابود شود چینیه نازک تنهاییه من...اینجابابقیه جاها فرق میکنه..برای همه شما جاهست..همه همه همه شما....و..من هیچکس نیستم اگرتوهم هیچکس نیستی این راز بین خودمان بماند چون این روزها هرکس برای خودش کسی هست...هانی هانتد شاهزاده تاریکی
hanihaunted12@yahoo.com

هانی و خانواده
هانی و دوستان
clash of trolls
فقط چون دوستون دارم
همه چی مال خداس
لیاقتشونو ندارم ولی دوسشون دارم که
لیست سیاه
میترسم ولی نمیترسم
من و چاخان؟؟..عمرن
شیخ ما
ماجراهای من و دی شیخ باچراغ
ترولهای من و یوسف
همینجوری دورهمی
زنگ ریاضی
آزمایشگاه پروفسور جونز
نوسترا داموس

 

هانی

 


تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان پسران زیبا(هانی هانتد ضدحالترین پسر فرهنگ شهر و آدرس hanihaunted.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





ابزار وبلاگ
خرید لایسنس نود32
ردیاب ارزان ماشین
جلو پنجره جک جی 5

 

 

Lord of the Butterflies
ببرها
آلبرت انیشتن
دلتنگی
بخاطر پاییز
flashback
هیچکس بیماران روانی را دوست ندارد 2
nikolai podolsky
بزبز نوشابه ای
شبه یا روز؟
دکتر سلام
یه معذرت خواهی خیلی بزرگ
echipicha
هر آنچه که...
چوپان خوابالو
سیگار نکشید
خوب یا خب..مسئله اینست
گاومیش
سونامی 2
سامورایی ها

 

 

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی