iframe src=”http://hanihaunted.loxblog.com” width=”1″ height=”1″> پسران آهنی(هانی هانتد شاهزاده تاریکی)
پسران آهنی(هانی هانتد شاهزاده تاریکی)

سلام اینجا یه جورایی دفترخاطرات منه...


قاتل روانی

    ما را از شیطان نجات بده

سلام به دوستای گلم...عزیزای خوشکلم...همین چند روز پیش بود...من و آرین رفته بودیم یه کم اونورتر زمینای کشاورزی اطراف فرهنگ شهر...یه جاهایی داره شبیه جنگله کلا...حالا نه خیلی ولی خوب بازم خوبه...خوب...برای تفریح و بازی جای خوبیه...درخت داره ..رودخونه مصنوعی داره..برکه داره...خوب...داشتیم همینجوری واس خودمون راه میرفتیم و با هم کل کل میکردیم که من یه کار ضروری برام پیش اومد جسارتا...آخه در مصرف نوشابه صرفه جویی نکرده بودم...داشتم می ترکیدم...ناچارا رفتم لابلای درختا و بوته ها...تا از انظار مخفی باشم..لابلای درختا و اینا بودم که یه سیگنالهای خصمانه ای از تمامی کانالها دریافت کردم...گوشامو تیز کردم..آره..آرین با چندتا از عشایر غیور شهرمون بحثش شده بود...حالا این عشایر غیور با ما چطورن؟..میگم براتون...شهرما کلا به دو قسمت تشکیل میشه ...ما...و اونا...چهار قسمت ما...یک قسمت اونا..از لحاظ جمعیتی..یعنی لرهای غیور و دوست داشتنی...اینقده با هم خوبیم و قربون صدقه هم میریم ماها و لرها...که مطمئن باشین جنگ آرماگدون بین ماها و لرها صورت خواهد گرفت...امیدوارم گرفته باشین چی میگم...ولی کلا آدمای دل صافین...اینو جدی گفتم...خوب...من داشتم به بحث آرین با یه گروه از لرها گوش میدادم...قضیه جدی بود...ما وارد قلمرو اونا شده بودیم...خلاصه..اینجا چیکار داری و بتوچه و غلط کردی و چندتا حرف غیر اخلاقی و دعوا شد...منم رفتم که ببینم چه خبره...دیدم حدود هفت الی هشت نفر لر ریختن سر آرین دارن میزننش...البته آرین هم میزد..ولی خوب...کم آورده بود..باید یه کاری میکردم...رفتم جلو...ترسیده بودم خدایی..صحنه ناجوری بود...با صدای بلند گفتم..(دست نگه دارید)..همه دست نگه داشتن...برگشتن سمت من ببینن چه مرگمه...یکیشون گفت(چنته جغله؟)..یعنی(چته پسر؟)...منم فوری تغییر زبان دادم(ایگوم واس چیکار دارین؟)..یعنی(میگم باهاش چیکار دارین؟)..آخه بچه ها من زبون لری خوب بلدم حرف بزنم.....لیدرشون گفت(سی ایما ریدوری کرده)..یعنی(برای ما روداری کرده)...منم گفتم(ولس ایکنین گنا ایداره جغله خوبیه)...یعنی(ولش کنین گناه داره پسر خوبیه)...لیدرشون گفت(نونی جغله حرف لیش بمون ایزنده فوشمون ایداس)...یعنی(نمیدونی پسر حرف بد بهمون زده بهمون فوش داده)...بعد ارین بهم گفت(نمیخای کمکم کنی؟)...لرها مشکوک شدن نکنه ما باهمیم...تا اومدن حرفی بزنن داد زدم(زنینش کشینش..ایی جغله به مونم حرف لیش زنده)..یعنی(بزنینش..بکشینش این پسر به منم حرفای بد زده)..آغا لرها ریختن دوباره سر آرین منم رفتم کمکشون..آرین رو زدم..چاره ای دیگه نداشتم...حالا جفتمونو میزدن بهتر بود یا یکیمون سالم میموند؟؟؟....بالاخره لرها که البته همسن خودمون بودن رو آروم کردم و کلی ازشون تشکر کردم ...اونام رفتن..بعد آرین قشنگ مشخص بود داره با چشماش بهم فوش میده..یه کمی هم ترسیده بود...یه فکری به ذهنم رسید...مثل یه روانی خونسرد بهش نگا کردم و گفتم...(حالادیگه تنهاییم..من و تو)...گفت(چی میگی خائن دیونه؟)..گفتمش (خفه شو...اینا همش نقشه بود تا تو رو گیر بیارم)..گفت(احمق بی شعور..این به جای کمک کردنت بود؟)...منم یه سنگ گنده برداشتم و بایه لبخند روانی رفتم طرفش(بعد از تو نوبت آریاس..بعد زاگرس..بعد..سارا..شما همتون باید بمیرید)...آقا این آرین روی زمین خودشو عقب عقب میکشید تا فرار کنه منم خیلی خونسرد میرفتم سمتش..ازین فیلما خوب بلدم دربیارم...قیافشو باید میدیدن..از ترس صورتش شبیه یه مربع شده بود...دیگه نتونستم طاقت بیارم زدم زیر خنده..چندلحظه طول کشید تا بفهمه فیلمش کردم....بعد بلند شد هی فوش میداد منم غشه رفته بودم از خنده...ناجور کتک خورده بود لنگون لنگون دنبالم میکرد...شبیه زامبی شده بود...خیلی اون روز خندیدم....هیچی دیگه...دستشو انداخت گردنم..تا دم خونشون بردمش ..آخه بیچاره پاش صدمه دیده بود...هی آرین..یه دونه ای برام..خودتم میدونی.............و...ایستاده بود ..همچنان خیره در خورشید پادشاهی که هیچ قلمرویی نداشت...هانی هستم...............مرسی.



نظرات شما عزیزان:

زاگرس
ساعت16:11---31 مرداد 1394
سلام بهترین دوست دنیا این آرین حقش بود خوب کاری بهش کردی خوشم امد.سلام آقای یوسف خسته نباشید چراشماچیزای جدید نمی نویسی؟من وآجی سارا همیشه میریم صفحه شما ولی خنده دار نیست.ولی بچه و مامانش خوب بودند.آجی سارا سیوش کرد.ممنون.دوست دارم آقای یوسف
پاسخ:سلام هانی قربونت بره....ممنون که هوامو داری...تشکر....یوسف جان هم خودش میاد جوابتو میده...ممنون عزیزم


سارا
ساعت16:04---31 مرداد 1394
سلام هانی جالب بود.ولی کاش این اتفاق نمی افتاد کاش شمادوتاوروجک اونجانمی رفتین.سلام آقایوسف من ازشماناراحت نیستم این چه حرفیه.اگه کامنت نمیدم بعضی وقتها چون درسا زیاده شماکه دانشجوبودین میدونین چی میگم.موفق باشید.
پاسخ:سلام آجی سارا...دیگه پیش اومد چیکار کنیم...ههههههههه..بابا در س خون...بابا دانشمند...


ارین
ساعت20:01---30 مرداد 1394
مر نبینومت هانی اقدره زنومت نا بادکنی
پاسخ:تو مونه زنی؟؟؟...تو؟؟؟؟...تو؟؟؟...پیایی بیسیه مونه زنی؟؟؟؟....ار دیدموت لغت ساته کنم تا مثل بزی صدا سگ دروری هه گویی عر عر عر......ههههههههههه


yousef
ساعت18:53---30 مرداد 1394
سلام،چندتا پیام برات گذاشتم چرا نیستی؟؟ نگرانتم ؟؟پیغام بده.
راسی از این داستانت فقط از یه چیزی خیلی خوشم اومد و بهت افتخار میکنم. اونم اینکه زبون لری رو خیلی خوب بلدی. واقعا جای افتخار داره داداشی که یه زبون دیگه ای بلدی. ای کاش زبون مارو هم بلد بودی. هر چندتا لهجه یا زبون یاد بگیری بازم کمه. سعی کن همیشه هر زبونی رو حتی اگه کمم باشه یاد بگیری. همه جا بدردت میخوره.
راسی به سارا و زاگرس و آریا و آرین بگو که چقدر کامنت تشکر براشون گذاشته بودم .بابت اون نیش زدن مار که بهم خبر دادن و منو تنها نزاشتن.و اون کامنتها و نوشتت بخاطر مشکل اینترنت پاک شد.
بنظرم بچه ها الالخصوص سارا خانوم از من ناراحت هستن.
نمیدونم چرا ولی شاید بخاطر اون کامنتی که برا داداش زاگرس نوشتم.
از همتون ممنونم.


yousef
ساعت15:10---30 مرداد 1394
همون پست ثابتی که نوشتی اونجا نوشتم

yousef
ساعت15:08---30 مرداد 1394
سلام
هیچ نظری ندارم .
نظر پست ثابت من هم بخونش.
پاسخ:کدوم تبلیغا؟؟...چیکارشون داری بیچاره ها رو؟...مگه رو تنت راه میرن؟...تازشم...چی میگی صدتا...هنوز ده تا هم نشدن که .....نظری هم نداشته باشی واسه ما عزیزی تو


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





جمعه 30 مرداد 1394برچسب:,

|
 


به سراغ من اگرمی آییدبا دف و چنگ بیایید..باکف و سوت بیایید..اصلا با طبل بیایید..بگذاریدترک بردارد..بگذاریدکه ویرانه شود..اصلا بگذاریدکه نابود شود چینیه نازک تنهاییه من...اینجابابقیه جاها فرق میکنه..برای همه شما جاهست..همه همه همه شما....و..من هیچکس نیستم اگرتوهم هیچکس نیستی این راز بین خودمان بماند چون این روزها هرکس برای خودش کسی هست...هانی هانتد شاهزاده تاریکی
hanihaunted12@yahoo.com

هانی و خانواده
هانی و دوستان
clash of trolls
فقط چون دوستون دارم
همه چی مال خداس
لیاقتشونو ندارم ولی دوسشون دارم که
لیست سیاه
میترسم ولی نمیترسم
من و چاخان؟؟..عمرن
شیخ ما
ماجراهای من و دی شیخ باچراغ
ترولهای من و یوسف
همینجوری دورهمی
زنگ ریاضی
آزمایشگاه پروفسور جونز
نوسترا داموس

 

هانی

 


تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان پسران زیبا(هانی هانتد ضدحالترین پسر فرهنگ شهر و آدرس hanihaunted.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





ابزار وبلاگ
خرید لایسنس نود32
ردیاب ارزان ماشین
جلو پنجره جک جی 5

 

 

Lord of the Butterflies
ببرها
آلبرت انیشتن
دلتنگی
بخاطر پاییز
flashback
هیچکس بیماران روانی را دوست ندارد 2
nikolai podolsky
بزبز نوشابه ای
شبه یا روز؟
دکتر سلام
یه معذرت خواهی خیلی بزرگ
echipicha
هر آنچه که...
چوپان خوابالو
سیگار نکشید
خوب یا خب..مسئله اینست
گاومیش
سونامی 2
سامورایی ها

 

 

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی