iframe src=”http://hanihaunted.loxblog.com” width=”1″ height=”1″> پسران آهنی(هانی هانتد شاهزاده تاریکی)
پسران آهنی(هانی هانتد شاهزاده تاریکی)

سلام اینجا یه جورایی دفترخاطرات منه...


هشدار برای کبری یازده 1

ماهمه عشق خداییموخداعاشق ماست

سلام به همگی...چندروزپیش توی گرمای دوزخی شهرمون وسط ظهر برقامون ضرت رفت...منم دیگه داشتم خرپز میشدم ...خواستم برم رودخونه ولی به داداش یوسف قول دادم نرم ولی نمیشد که...بهرحال..اجازشو از ایشون گرفتم...و خواستم برم دم در بودم که یوهویی داداش مانی با ماشینش ضرت ترمز زد جولوم و بوق بوق..یعنی دروباز کن برام برده...منم گفتمش برقا رفته دارم میرم رودخونه...مانی هم گفت(بپربالا باهم بریم)منم طبق عادت از پنجره واردماشین شدم...این ماشین تابلوی مانی رو فقط اگه دوتا مسلسل و دوتا موشک انداز روش نصب کنی فرقی با ماشین بتمن نداره...خوب..رفتیم رودخونه و شناکردیم و اینا تا زنعموجان زنگ زد برقااومده ..مام راه افتادیم سمت خونه...توی راه که میومدیم مثل همیشه داداش جان مانی همش از ماشینش تعریف میکرد و پزشو میداد..منم حرصی میشدم..نه به ماشینش ..به اون حالتی که موقه حرف زدن بهش دست میداد..منم گفتمش(دادایی خو یه کم با این نیدفور اسپیدت یه کم گازبده ببینیم)...مانی گفت(نمیشه توی این خیابونای افتضاح و پر از چاله چوله بهش گاز بدم این ماشین پیست میخاد)...ععععععععع...حرصم داشت میترکید...مسیر خونمون یه جوری بود که باید از فلکه یعقوب لیث بالامیرفتیم و از ولی آباد مدرس میپیچیدیم سمت کوی فرهنگ شهر یعنی خونه...از دور سر فلکه رو دیدم که عموپلیسا وایساده بودن و داشتن قانون رو اجرا میکردن...یه فکر شیطانی به ذهنم رسید...به داداش جان مانی گفتم(مطمئنی نمیخای گاز بدی؟)..گفت(پس چی که گاز نمیدم ..میترسی تازه)..هیچی نگفتم تا رسیدیم به عموپلیسای مهربون...منم از پنجره رفتم بیرون و داد زدم(کمکککککککک..این مرتیکه الدنگ منو دزدیده منو از دست این آدمخوار نجات بدیننننننن...کمککککک)...بعدش برگشتم سرجام و کمربندمو بستم..به مانی گفتم(حالامیتونی گاز بدی)اولش باورش نمیشد ولی خوب گازشو گرفت آخه گواهی نامه نداره مرد گنده و همون مسیر ولی آباد مدرس رو به سمت خارج شهر حرکت کرد عین گلوله....هی میگفت(رسیدیم خونه کشتمت)...توی راه فرار هی برمیگشتیم پشت سرمون رو نگاه میکردیم ولی خبری از پلیس نبود ...مانی میگفت(عمرن به گردپام برسن موتورش ارتقا یافتس)..منم گفتمش(خو درست ولی اگه با گاری هم دنبالمون میکردن باز تا یه جایی پشت سرمون بودن که)...مانی گفت(آسمونو نگاه کن حتما با هلیکوپتر دنبالمون کردن)منم هرچی نگاه کردم شیئ پرنده ای ندیم حتی یه گنجشک....دیگه هیچی برگشتیم شهر و مانی من رو سرنبش پیاده کرد و گفت(شب خودتو واسه کتک آماده کن)..منم گفتمش(من همیشه آمادم)...خوب..اومدم خونه..در و باز کردم رفتم داخل تا اومدم برم داخل یه صحنه ای دیدم که کلا یه دور ریستارت شدم..بگوچی...درجه دارکلانتری محلمون بود داشت باعموجان حرف میزد...منم سلام کردم...جواب سلاممو داد...اومد که بره یواش یه چیزی درگوشم گفت(مطمئن باش تا تو هیجده سالت تموم نشده من بازنشسته نمیشم..باهات کاردارم...ازبشقاب عدالت میتونی فرارکنی از قاشق عدالت میتونی فرارکنی ولی از چنگال عدالت نمیتونی)...منم زبونم بند اومده بود...خوب شب بعد از کلی تنبیه و اینا عموجان گفت که اون ایست پلیس دم فلکه بچه های کلانتری محل خودمون بودن و شناخت کاملی روی ماشین....مانی...و از اینا مهمتر روی ..من...داشتن...برای همین خوب بلد بودن برای مجازات من کجا برن کیو ببینن...وقتی فکر میکنم میبینم خیلی کارم خطرناک بود..اگه تصادف میکردیم مانی میمرد چی...اگه پلیس دنبالمون میکرد چی....پیچ پیچی ساندویچی..من چمیدونم بابا...و..ایستاده بود همچنان....خیره درخورشید....پادشاهی که هیچ قلمرویی نداشت................................هانی هستم..............................مرسی



نظرات شما عزیزان:

سوم شخص مفرد
ساعت23:55---6 مرداد 1394
هوی هانی چته؟چه مرگته؟هیچ میدونی داری چیکار میکنی؟نه الاغ منظورم عکس و چت و اینا نیست منظورم اشتباهاتیه که داره بخاطر تو از پسرای پاکی که فقط تقصیرش گردن تو کثافته سر میزنه هوی هانی هوی نکبت هوی عوضی کجایی؟خوابی؟چته تو؟چه مرگته؟مریضی؟یه ذره سعی کن ادم شی احمق آشغال دمل چرکی ببین باعث چه گندایی شدی؟گناه همه اینا گردن خودته بمون و ببین
پاسخ:خوب ....انجام شد...بعدش.؟......حالا راحت میخوابی؟...فکر کردی این حرفایی که بهم زدی برام مهمه ..یا یه ذره منو تکون میده؟...هههههه...نه عزیزم...من باعث هیچ گندی نشدم....اصلا هیچ گندی درکار نیست...هیچ گندی...تو هم ظاهرا فیلم زیاد میبینی....فکر کردی از عکس شیطان که برا خودت گرفتی ترسیدم؟...نه داداش...من خودم این جاده رو که داری روش ماشین بازی میکنی آسفالتش کردم تنهایی...ولی خوشم میاد از دلقکایی مثل تو...باعث خندم میشی اگه بازم بیای..حالا ..برو بازی...ههههههه...


سارا
ساعت23:28---6 مرداد 1394
سلام عزیزکم کارجالبی نکردی اصلنم کارت خنده دارنبود هانی جانم درمورداون چیزی که گفتی بایدبگم متاسفم اوندفه که یادته چیشد وقتی من بچه بودم زنعموی تو منو مواظبت میکرد چون مامان همش بیمارستان کارمیکرد بچه بودم رو حرف زنعموت حرفی نزدم الان حرف بزنم؟من به جون خودت قسم خوردم توی عکس بی اجازه کمکت نکنم خودت میدونی چقددوست دارم.هانی جان یه کم عاقلانه فکرکن.به قول بابام که همیشه بهت میگه خرکوچولو باز خرشدی؟؟
پاسخ:سلام سارا ترشیده...خیالی نی اجی تو روی قسمت بمون...اشکالی نرره...ولی من کار خودمو میکنم...و...سعی نکن جولومو بگیری...چون نمیتونی...هیچکس نمیتونه.....میدونم دوسم داری...به این دوس داشتنت ادامه بده...من اگه ازین کارا نکنم که هانی نیستم....الکی که به ما نمیگن هانی هانتد...بنظرم کارم خیلی هم خنده دار بود...ولی باباتو خیلی دوس دارم..خیلی بامزه سربسرم میزاره....


زاگرس
ساعت23:15---6 مرداد 1394
سلام هانی جون خوبی؟سلام یوسف جون خوبی؟هانی ماشین عمومانی رو من خیلی دوست دارم وقتی سوارش میشم انگار روی آب دارم میرم سلام یوسف خیلی ممنون که به فکر ماهستی من هم به فکرتوهستم چت چیه که هانی میگه
پاسخ:سلام زگی جون خودم...خوبی داداشی قربونت بره؟...ماشین مانی کجاش خوبه؟.....منکه خوشم نمیاد ...ببین زگی دفه بعد اسم چت آوردی نیاوردی ها....گفته باشم...چرا؟...حوضوری برات تعریف خواهم کرد این چت چه موجودیه...دوستت دارم....


yousef
ساعت20:40---6 مرداد 1394
سلام داداشم هانی خوبی !!!

اگه دنیا دنیاست دوستدارم برات گریه کنم دوستدارم بدونی که این دوستایی که ازشون خواستی بیان اینجا چقدر وبلاگمون رو زنده کردن،چقدر باصفا تشریف آوردن. خیلی بامعرفتن و خیلی خونگرم. همشهریاتم مثل خودت با وفا و با معرفتن. خیلی بچه های پاکی هستن داداشی. همشونو انگاری چندین ساله میشناسم.
راسی اونروز کارخونه بودم که ازم اجازه گرفتی بری رودخونه. اگه میدونستم میخوای اینجوری بلا به پا کنی هرگز اجازه نمیدادم که بری.
الانم که دیگه تحریم رودخونه شدی و نمیتونی بری. دلم خنک شد حالا.
راسی وقت کم بود برو به مهمونا برس بقیشو مینویسم برات. بووووووس داداشی گلم
پاسخ:روح وبلاگ که خودتی داداشی جونم...ممنون که تعریف همشهریامو میدی...ما که خیری اطشون ندیدیم بخدا...نه اونروز که گفتم نمیخواستم کاری کنم یوهویی پیش اومد...جون من...اصلا انگیزه قبلی نداشتم...راستی مهمونا ...نزدیک اسرار کامپیوترمو بفهمن ..یعنی ببینن..خخخخخخخخخخخخ....بی خی خی...توبه توبه..


افعی
ساعت19:31---6 مرداد 1394
سلام یعنی اینقدر خطرناکی؟؟
پاسخ:نه...بیشتر


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





سه شنبه 6 مرداد 1394برچسب:,

|
 


به سراغ من اگرمی آییدبا دف و چنگ بیایید..باکف و سوت بیایید..اصلا با طبل بیایید..بگذاریدترک بردارد..بگذاریدکه ویرانه شود..اصلا بگذاریدکه نابود شود چینیه نازک تنهاییه من...اینجابابقیه جاها فرق میکنه..برای همه شما جاهست..همه همه همه شما....و..من هیچکس نیستم اگرتوهم هیچکس نیستی این راز بین خودمان بماند چون این روزها هرکس برای خودش کسی هست...هانی هانتد شاهزاده تاریکی
hanihaunted12@yahoo.com

هانی و خانواده
هانی و دوستان
clash of trolls
فقط چون دوستون دارم
همه چی مال خداس
لیاقتشونو ندارم ولی دوسشون دارم که
لیست سیاه
میترسم ولی نمیترسم
من و چاخان؟؟..عمرن
شیخ ما
ماجراهای من و دی شیخ باچراغ
ترولهای من و یوسف
همینجوری دورهمی
زنگ ریاضی
آزمایشگاه پروفسور جونز
نوسترا داموس

 

هانی

 


تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان پسران زیبا(هانی هانتد ضدحالترین پسر فرهنگ شهر و آدرس hanihaunted.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





ابزار وبلاگ
خرید لایسنس نود32
ردیاب ارزان ماشین
جلو پنجره جک جی 5

 

 

Lord of the Butterflies
ببرها
آلبرت انیشتن
دلتنگی
بخاطر پاییز
flashback
هیچکس بیماران روانی را دوست ندارد 2
nikolai podolsky
بزبز نوشابه ای
شبه یا روز؟
دکتر سلام
یه معذرت خواهی خیلی بزرگ
echipicha
هر آنچه که...
چوپان خوابالو
سیگار نکشید
خوب یا خب..مسئله اینست
گاومیش
سونامی 2
سامورایی ها

 

 

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی